لازم به ذکر است متن زیر بدون ویراستاری در روزنامه چاپ شده است و من در شرایطی که تازه از سفر تهران آمده بودم و بسیار خسته بودم بدون اطلاع از اینکه قرار است در روزنامه چاپ شود با روزنامه صحبت کردم. به خاطر مشکلات ادبی متن عذر خواهی می کنم. البته بعدا فهمدیم که سیستم این گونه مصاحبه ها به همین شکل است.
روزنامه شهروند ۲۶ شهریور ۹۴| این یک گفت و گوست با نویدبازماندگان، فعال مدنی درباره مسأله حضور جوانها در کارهای تیمی داوطلبانه و ضعفهایی که جوانهای ایرانی در این کارها دارند…
– شما که خودتان درگیر کارهای اجتماعی هستید فکر میکنید کارهای داوطلبانه و تیمی در جامعه و در بین جوانانمان چه جایگاهی دارد؟
ما از دیرباز در زمینه کارهای داوطلبی بهخصوص داوطلبی جامعه مدنی مشکل داشتیم و هنوز هم این مشکل وجود دارد و این تداوم به این دلیل است که داوطلبی، مفهومی است که نیاز به آموزش دارد. آموزش؛ کاری که همیشه مغفول مانده. درواقع برای داشتن نسلهای مشتاقتر به کارهای داوطلبی باید کودکانمان را براساس یک روند منظم و سیستماتیک آموزش بدهیم. این آموزشها سالهاست که در کشورهای دیگر ارایه میشوند. بهعنوان مثال در یکی از جوامع، دختران موهای خود را بلند و بعد از مدتی آن را کوتاه کرده و برای درست کردن کلاه گیس برای بچههای سرطانی اهدا میکنند. در برخی از جوامع نیز کودکان با کمک به پیرمرد و پیرزنها در رفت و آمد، کارهای مشارکتی و داوطلبی را میآموزند. در همین کشورها ما میبینیم که بزرگترها نیز ملزم به فعالیت داوطلبانه در کمپهای مختلف مانند کمپ کودکان بیسرپرست هستند. این روشها باعث شدهاند مردم این جوامع با معنی کار گروهی و داوطلبانه آشنا شوند و از طرفی هم در درس خواندن و شغلی که انتخاب میکنند یک امتیاز محسوب میشود. البته روشهای زیادی وجود دارند که میتوان از طریق آنها، افراد را به کارهای گروهی تشویق کرد ولی متاسفانه ما حتی از کشورهای دیگر الگوبرداری هم نمیکنیم. در دولت هشتم کارهای اجتماعی شروع شدند اما گذر زمان باعث شد مشکلات و موانعی به وجود بیایند. بیشتر فعالیتهای ما، کارهای خیریه است که متاسفانه آن هم به درستی انجام نمیشود و اغلب همه چیز به کمک مالی خلاصه میشود، البته این بدان معنی نیست که ما کار داوطلبانه بلد نیستیم یا اینکه دوست نداریم این نوع فعالیتها را انجام دهیم.
-در ایران چه موانعی بر سر راه کارهای تیمی و داوطلبانه وجود دارد؟
همانطور که گفتم بزرگترین مانع نبود آموزش است. در جامعهای که فضا مهیا باشد، آموزشهای لازم ارایه شوند، جایگاه داوطلبی پررنگ باشد و داوطلبان تشویق شوند، بهطور حتم گرایش به کارهای داوطلبانه و تیمی بیشتر خواهد شد. ما میتوانیم از محصلان، دانشجویان یا حتی کسانی که میخواهیم برای شغلی انتخاب کنیم، بپرسیم چه کارهای داوطلبی انجام دادهاند و اگر پاسخشان مثبت بود امتیازی برای آنها در نظر بگیریم. یکی از مزایای این روش این است که به مرور زمان فعالیتهای داوطلبی جزو شخصیت افراد میشود. نکته جالب این است که در بیشتر جوامع فعالیتهای داوطلبی جزو فعالیتهای یک شهروند است. درواقع وقتی میخواهند شهروند را تعریف کنند او حتما عضو «انجیاو»هاست و باید در فعالیتهای گروهی محل زندگی خود شرکت داشته است. سیگار کشیدن یا نکشیدن در کار یا در ورود به دانشگاه فاکتور مهمی نیست درحالیکه در بیشتر نقاط دنیا سیگاری بودن یا نبودن جزو شخصیت فرهنگی و اجتماعی فرد محسوب میشود. در ایران نیز بین فردی که کار داوطلبی داشته و کسی که با آن آشنایی ندارد، فرقی وجود ندارد و شاید از نظر روحیه روی فرد تأثیر مثبتی داشته باشد.
کودک من سرطان دارد و من برای او وبلاگ و سایت زدهام اما در کمال تعجب اطرافیان میپرسند با این همه مشکل چرا وقتت را صرف سایت زدن میکنی!؟ درحالیکه چنین کارهایی در بیشتر نقاط دنیا متداول است و زمانی که کسی مشکل و مسالهای مییابد سعی میکند اطلاعاتی را به دست بیاورد و فعالیتهایی را در زمینه مسأله خود انجام میدهد بعد تمام یافتههای خود را با راه انداختن «ان جی او» یا فعالیتهایی نظیر آن در اختیار دیگران قرار میدهد. مسأله این است؛ ما آموزش، تشویق و حمایت را کم داریم.
-با توجه به سابقه شما در این نوع از فعالیتها، تجربه کار گروهی چه جنسی دارد؟
حسی را که آدمی در کارهای گروهی تجربه میکند نمیتوان در دیگر زمینهها تکرار کرد. کار گروهی باعث میشود حس مفیدبودن را تجربه کنید. شاید یکی از دلایلی که من و خانمم از ایران نرفتیم این بود که احساس میکردیم مفید هستیم و اگر نباشیم، خلأیی در وجود خودمان احساس خواهیم کرد. کارهای اجتماعی باعث بلوغ اجتماعی میشوند؛ من به شخصه چیزهای زیادی آموختهام؛ ارتباط گرفتن با دیگران، آداب و معاشرت، آشنایی با اقوام و فرهنگهای مختلف… بیشتر صاحبنظران معتقدند بلوغ اجتماعی با همین کارهای اجتماعی است که معنا پیدا میکند. درواقع «ان جی او»ها کوچکترین فضای مدنی هستند که آدمی میتواند دموکراسی را در آنها تجربه کند؛ فرد بدون در نظر گرفتن رنگ و پوست و عقیده و… در گروه وارد میشود و این امکان وجود دارد که براساس تواناییهایش در رأس گروه قرار بگیرد. در کار گروهی، فرد مدیریت را میآموزد، تأثیر کار خود را میبیند، ارزیابی و ارزشیابی را یاد میگیرد. انتقادپذیری فرد بالا میرود. فعالیتهای داوطلبانه فرد را از مسائل مادی دور میکند و باعث رشد تفکر اخلاقی در فرد میشود، البته به نوع نگرش خود فرد هم بستگی دارد. ما در مهارتهای زندگی، مفهومی داریم به نام «مهارت تابآوری». زمانی که ما متوجه شدیم کودکمان سرطان دارد حس بدی را تجربه کردیم ولی یکی از چیزهایی که ما را در تحمل آن حس یاری کرد سرمایه اجتماعیای بود که داشتیم؛ دوستانی که در همین فعالیتها با آنها آشنا شده بودیم با همدلی و همراهی خود کمک بسزایی به ما کردند.
-بگذارید سوالی بپرسم که شاید شما بخواهید در جوابش با خوانندگان ما درددل کنید. فکر میکنید سرگذشت «انجی او»ها در ایران چقدر تلخ یا شیرین است؟
از فضای مدنی کشورمان تاریخ طولانیای نگذشته و میتوان گفت ما در این راه تازه کاریم. در دولت هشتم ۵-۶سال در این زمینه فعالیتهای موثر و چشمگیری صورت گرفت اما متاسفانه در ٨سالی که گذشت آموزشها خیلی پراکنده ارایه شد و اصلا منظم و سیستماتیک نبود. در این دوران خیلی از «ان جی او»ها برای اینکه بتوانند خود را حفظ کنند تکمحور شدند و همه اینها باعث شده «ان جی او»ها به نحو احسن فعالیت نکنند و کسانی که جذب این موسسات میشوند، ندانند به کجا میروند، ساختار «ان جی او» چیست، و اصلا چرا خودشان جذب آن شدهاند. فرد دلش برای کودکان سرطانی میسوزد، عضو محک میشود. درواقع یاد نگرفتهایم با فکر و بینش وارد کاری شویم. البته خرسندم که دوباره توانمندی «ان جی او»ها شروع شده اما هنوز آموزشی وجود ندارد. ما ایرانی هستیم با یکسری ویژگیها و فرهنگها که در آنها نیز ضعفهایی داریم. حسادت، دروغ، تفکرات شدید مادیگرایی و…
به قول دکتر شیری، عفونتهایی در جامعه وجود دارد که نیاز به مراقبتهای ویژه هست تا درمان شوند. همه اینها باعث شده ما نتوانیم تحلیل درستی از نظر جامعهشناختی داشته باشیم. کسی که میخواهد کار اجتماعی انجام دهد باید عاشق باشد، نباید این تفکر را داشته باشد که وارد سیستمی میشود و همه چیز خوب و عالی است. یکی از نقاط ضعف دیگر این است که اهل ارزیابی و ارزشیابی نیستیم، کارهای قبلی ارزیابی و ارزشیابی نشدهاند. مکتوبات زیادی در این زمینه نداریم و این درحالی است که باید تجربیات گذشتگان نوشته میشدند. درواقع کمکاری کردهایم. در نوشتن و تحلیل کردن و… تنبل بودیم. ایرادمان این است که اگر من چیزی را آموختم کناریام نباید یاد بگیرد. ما بیماری فرهنگی زیاد داریم. با همه این مسائل اگر کار اجتماعی شروع شود خودش آرام آرام حرکت مثبت را ایجاد میکند.